افق بدر

و همه منتظر تا بدری طلوع کند ...

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

از بند حرامیان که رها شد فقط علی(ع) را داشت. سالکی بود که در کرب و بلا احرام بسته بود و قربانی داده بود و .... چشم که باز کرده بود خود را وسط کوچه های شهر دید و سنگ دید و خاکستر دید و خنده و تازیانه و ...

حالا چهل غروب از روز واقعه گذشته بود که پا در زمین کرب و بلا گذاشت. نه این چهل روز که همه چهل روزهای بعد از برادر را با اشک افطار کرده بود. چه رازی دارد با دل زینب این چله نشینی و این اربعین...اصلا شبیه یک شوخی میماند که برادرت را پسرانت را و جوانانت را بگیرند و سر ببرند و با اسب بتازند و به اسارت ببرند و امانتت را بکشند و تازیانه بزنند و تو ... ایستاده بمانی و چیزی جز زیبایی نبینی

۳ ??? ??????? ۲ ??????? ۰ ۰۳ دی ۹۲ ? ۰۰:۳۶
افق بدر